موسیقی چیست؟
قبلا یکی از دوستان به شوخی به من گفته بود که مقاله ای با عنوان موسیقی چیست؟ نتیجه خنده ای بود که او حتی دلیل آن را هم نمی دانست. با کمی فکر و جست و جو در برخی مقالات متوجه شدم که این بار در کنار سایت های فارسی، سایت های انگلیسی نیز با بی کفایتی در صدد یافتن پاسخ هستند. با این حال این موضوع ارزش تامل و بررسی دارد، هدف از این «نیمه هنر، نیمی از علم» چیست؟ برای دانلود بهترین آهنگ ها با موزیک باران همراه باشید.
حقیقت موسیقی 1 موسیقی چیست؟
موسیقی یک زبان بین المللی است. این هنری است که مردم را از سراسر جهان به هم متصل می کند موسیقی عواطف انسانی و احساسی صمیمی را به زبانی بیان می کند که برای همه مردم از هر فرهنگ و زبانی قابل درک باشد. به همین دلیل، موسیقی فراتر از زبان و فرهنگ است و اثر جادویی آن قلب را متحد می کند. از آنجایی که موسیقی از دل سرچشمه می گیرد و لزوماً در دل ساکن است، یک قطعه موسیقی این قابلیت را دارد که از یک سوی جهان به سوی انسان ها دراز کند و احساسات خود را به سرعت و بدون نیاز به واسطه بیان کند. . موسیقی امیدها و رویاها، غم ها و غم ها، شادی ها و عشق های ما را به زبانی بیان می کند که برای همه، صرف نظر از ملیت، قابل درک باشد. از آنجایی که زبان مانعی در ارتباط بین مردم است، موسیقی بر آن مانع غلبه می کند موسیقی برای نفوذ در قلب مرزهای جغرافیایی یا زبانی و فرهنگی نمی شناسد، موسیقی زبان همه احساسات انسان است و از ترک ها، ایرانی ها، چینی ها، هندی ها گرفته تا اروپایی ها و آفریقایی ها، موسیقی نیز آن را دوست دارد. به قلب آنها بپیوندید موسیقی به زبان قلب صحبت می کند که زبان مشترک همه مردم و فرهنگ هاست، غم و شادی، عشق و امید همه مردم از یک ماهیت و منشأ یکسان است، اما چیزی که آنها را از هم جدا می کند زبان های مختلفی است که به کار می برند. آنها را بیان کند. آنها این عقل سلیم و مشترک را می گیرند
زبان موسیقایی بر خلاف زبان گفتاری می تواند این احساسات مشترک را برای مردم از هر رنگ، نژاد و فرهنگ به شکلی کاملا ملموس بیان کند و مردم را در یک زبان گفتاری که همیشه مورد نیاز است و هر با ترجمه، بخش نسبتاً زیادی به آن نیاز دارد، متحد کند. در انتقال از زبان مبدأ به زبان مقصد، مهارت های بیانی از بین می رود، نیازی به ترجمه نیست و تمام مهارت های بیانی آن باید به مخاطبان ترجمه منتقل شود. اگرچه موسیقی عمیقاً در طبیعت ریشه دارد، اما همه چیز نیست. موسیقی بازتابی از هماهنگی آهنگ و آهنگ در طبیعت است. غرش نهر، رعد و برق در کوهستان، آواز باران، آواز پرندگان، بانگ خروس، خنکای شب، غرش آبشارها، صدای ملایم باد. همه اینها موسیقی طبیعت است، سرچشمه همه موسیقی های دنیاست، آهنگی که انسان می خواند هم جزئی از طبیعت است، هر چه موسیقی خوب است، آوازهای طبیعت را خواند، موسیقی ساخته انسان را هماهنگ کرد. . طبیعت در موسیقی نقش بسته است، قانون موسیقی قانون طبیعت است، اکنون این وظیفه انسان است که این قانون طبیعی، این قانون الهی را بیابد و بشناسد تا هر چه بیشتر یک موسیقی را هماهنگ کند. همچنین جزئیات آن را شناسایی کنید. انسان در سیر تکامل و تکامل خود به تدریج به این اصول دست یافت و آفرینش موسیقایی خود را بر آن بنا نهاد. از تقلید صداهای حیوانات تا گریه های شکار، از نواختن بوق حیوانات شکار شده تا اختراع آلات موسیقی، از ایجاد آهنگ های اولیه تا تنظیم قطعات پیچیده، انسان ها به تدریج پیچیدگی ها و نکات ظریف این قوانین را یاد گرفته اند. موسیقی محلی بالاست
موسیقی از مرحله ابتدایی که در آن با اختراع ردیف موسیقی فقط به صورت شفاهی منتقل می شد پیشرفت کرد و به تدریج بر اساس یک ردیف ملودیک بر اساس اصل تک صدایی، حتی اگر از یک یا چند ساز بر اساس اصل چندصدایی استفاده می کرد، پیشرفت کرد. در اینجا بود که قوانین هارمونی موسیقی کشف شد، همان قوانینی که از دل قوانین هارمونی طبیعت سرچشمه می گرفت و ده ها نوع ساز مختلف را با هم در ساختمان بزرگ موسیقی بشر، یعنی ارکستر سمفونیک، هماهنگ می کرد. سرانجام علم بشر به اسرار طبیعت دست یافت و توانست آنچه را که امروزه به آن موسیقی علمی می گوییم بیافریند و به واسطه همین موسیقی علمی، هارمونی های بی نقص، آثار شگفت انگیز، خلاقیت ها و خلاقیت های شگفت انگیزی ساخته شده است که در ذائقه آن شکی نیست. شادی آنها ملودی موسیقی علمی امروزه آنقدر واضح است که همه انسانها آن را می شناسند، زیرا آن را کاملاً با طبیعت انسان تطبیق می دهند. طبیعتی که از مرزهای جغرافیایی، فرهنگی و ملی فراتر رفته و همه مردم را به هم پیوند می دهد. موسیقی امروزی، موسیقی علمی، موسیقی امروزی موسیقی است که قوانین طبیعت را کشف می کند و از آنها استفاده می کند و می تواند آکوردهای عواطف و احساسات انسان را در همه جای دنیا به ارتعاش درآورد و در نتیجه قادر به بیان موسیقی واقعی باشد. زبان قدرت را همه باید بفهمند.
موسیقی علمی موسیقی طبیعت است که همان موسیقی طبیعت است. اکنون این موسیقی به مؤثرترین زبان برای بیان احساسات، به تصویر کشیدن احساسات و همچنین روایت داستان تبدیل شده است. ابزارهای موجود برای موسیقی علمی به آن اجازه میدهد از زبان فراتر رفته و به جایگاهی برسد که بیش از هر زمان دیگری این جمله را تأیید میکند که «جایی که زبان به پایان میرسد، موسیقی آغاز میشود». اکنون موسیقی با ارکستری بزرگ و با اصل هماهنگ خود که برخاسته از قوانین طبیعت است، احساسات، رویدادها و پدیده های گوناگون را بدون نیاز به گفتار و پیام خالق خود - پیام آهنگساز - را بیان می کند. بدون بیان کلامی، او را با همه شنوندگان خود در سراسر جهان همراهی خواهد کرد. بنابراین موسیقی از زبان پیشی میگیرد، زیرا نه تنها میتواند پیام آهنگساز را منتقل کند، بلکه عمیقترین احساسات و عواطف را به گونهای آشکار و منتقل میکند که هیچ زبان یا قالب ادبی قادر به بیان و انتقال آن نیست.
حقیقت موسیقی ۲
در اینجا میخواهم واقعیترین تصویر ممکن از موسیقی را نشان دهم که همیشه در پس توصیف کلیشهای این هنر که در فصل آخر آمده است، پنهان است. تصاویری که با رنگ و درخشندگی جزئیات پوشیده شده اند، ناله های همیشگی عاشقان و شعر روح های پرشور، نقاب هایی از رویا و خیال است. من مورد انتقاد قرار خواهم گرفت که گفتن حقیقت با این لحن متهورانه متواضعانه یا عاقلانه نیست، که ممکن است «حقیقت» این عصر مانند «حقیقت» اعصار واپسین آسیب ببیند. یعنی حقیقت گویان امروز در همان دام مطلق گرایی خواهند افتاد که راستگویان گذشته.
تواضع که از خودستایی صرف دوری می کند، مساوی است با نیرنگ یا دست کم نشانه آزار و شکنجه، و فروتنی، گرچه با غرور یکی نیست، با این تواضع ناسازگار است. آنچه برای این فصل انتخاب کرده ام قابل درک است: اگر مشکلی علمی بود، تأییدی بهتر از سفر شاعر پیدا می کردم. با این حال می توانم به خواننده اطمینان دهم که محتوای این فصل بیشتر بر اساس داده های علمی به ویژه داده های جدید علمی است تا شعر و شعارهای فصل قبل. و ثالثاً به عنوان آخرین هشدار باید تأیید کنم که وجود این فصل به معنای عدم وجود «حقیقت موسیقی 3» نیست، بلکه قطعاً «حقیقت موسیقی 1» وجود نخواهد داشت. اما در آینده ممکن است اکتشافات موسیقایی جدیدی پیدا کنیم که این واقعیت دوم را به طور کامل یا جزئی زیر سؤال می برد، از هر دو اتهام تبرئه خواهم شد، زیرا اگر چنین اعترافی به عنوان ادای احترام به خود و عدم تعبیر شود. تعمیم در غیر این صورت تعمیم علمی به شیوه جامعه علمی محسوب می شود. نوعی فروتنی که آشکارا از آن تواضع کاذبی که در مداحی روزانه می بینیم فاصله دارد و متأسفانه گاهی می بینیم که به دنیایی پر از لطف و ادب کشیده شده است.
بیایید از ابتدا شروع کنیم، موسیقی یک زبان جهانی است. چیزی بیشتر از این داستان، به موسیقی بسیاری از فرهنگ های جهان نزدیک تر است و همه این آهنگ ها زبان های بسیار متفاوتی با یکدیگر دارند، زیرا به زبان های زیادی در دنیا صحبت می شود، کسانی که از موسیقی خارجی برای آنها استفاده می کنند. خارجی هستند به طور خلاصه، صحبت از "موسیقی" و "صدا" بسیار گیج کننده است، همانطور که در مورد زبان باید از "موسیقی" صحبت کرد تا "آواز". بیش از اینکه در اندیشیدن به «زبان» به جای «زبان» صحبت کنیم، «من به زبان صحبت میکنم» یا «من» میدانم که زبان مبهم و بیمعنی است، ایده «من موسیقی میسازم» یا «من موسیقی میدانم» نیز توهمی و بیمعنی است. اولاً بر خلاف نظر که معنادارتر تلقی میشود، مخاطب دو نظر اول همیشه این حق را دارد که از چه کسی بپرسد: زبان، مخاطبی با دو ایده زیر: «مانند سایر هنرهای هم زبان و هم فرهنگ. به بسیاری از سلیقهها و سبکها پاسخ میدهد، که سبکهای متفاوتی را در زبان و فرهنگ ایجاد میکند که چقدر موسیقی به همدیگر گوش میدهیم، به همسایگانمان برادر، به پدر یا فرزندانمان، برای مثال، این نیست که یکی به موسیقی شاکوهاچی ژاپنی و دیگری به موسیقی بنگالی گوش می دهد، بلکه این است که همه در جامعه خودمان به موسیقی محبوب گوش می دهند.
موسیقی نه تنها یک زبان بینالمللی است، بلکه مانند زبان گفتاری، یک قوه انسانی کثرتگرا است، تقریباً به اندازه تعداد فرهنگهای موجود بشری متنوع است، و همه اشکال آن را میتوان مستقیماً در همان فرهنگی که آن را تولید کرده است درک کرد. . . درک موسیقی فرهنگی توسط کسانی که به فرهنگ تعلق دارند، دیگر به طور طبیعی، خود به خود و به دلیل کیفیت معجزه آسای زبانی همه جانبه که مستقیماً با قلب صحبت می کند، رخ نمی دهد. چنین گفته ای دروغی شیرین بیش نیست که ظاهراً بشریت قرن هاست که قوت خود را از دست داده و به هیچ دلیلی نمی خواهد از آن دست بکشد.
هیچ کیفیت یا جادویی وجود ندارد که ناگهان موسیقی خارجی بر قلب و روح ما حاکم شود. در واقع، دقیقاً اعتقاد به این ویژگی های جادویی و سحرانگیز است که گزاره زیر را تداعی می کند که موسیقی را برخاسته از طبیعت و تابع قوانین آن می داند. در نگاه رویاپردازانی که در گهواره رویاهای به ظاهر جاودانه خود تاب می خورند، اگر در موسیقی جادویی وجود دارد که مستقیماً قابل درک باشد، به این دلیل است که زاییده طبیعت است و آنچه طبیعی است مستقیماً در اصرارهای دل و جان است. انسان زاده طبیعت اگرچه نمی توان در صحت این گفته کاملاً شک کرد و آن را به خیال پردازی های بی اساس نسبت داد و اگرچه بی شک در پیشرفت این هنر بزرگ جای خود را دارد، اما قطعاً آن مکان به اندازه ای است که به رویاپردازان این هنر فکر می کنند. من دوست دارم فکر کنم، برای کسانی که بین موسیقی های مختلف جهان یافت می شوند، وجوه مشترک ممکن است منشأ طبیعی داشته باشند - اگرچه ممکن است اینطور نباشد.
- ۰۳/۰۲/۲۲